تقی رحمانی :
این سه نهاد دوش به دوش
در سپهر حقوق و منافع ملی و بستر مدنی و چهارچوب حقوقی و قانونی راه سبز اميد را بايد تعريف کرد، رهبری نامتمرکز و خودجوشی که نهادها، احزاب و شبکه های اجتماعی با توجه به اهداف مشخص به دنبال آن هستند.
با اين وصف بايد توجه داشت که مجموعه وظايفی برای رهبری غيرمتمرکز نهادهای مدنی مرجع و احزاب و شخصيت ها وجود می دارد که در صورت تحقق آن شبکه های اجتماعی قدرتمند می شود. مهندس موسوی در بيانيه شماره ۱۰ خود نگاه به ايران و ديد به ارزش های جمهوری اسلامی و اجرای ظرفيت های قانون اساسی دارد؛ ظرفيت هايی که همه مردم ايرانی می دانند و تنوع مذهبی، قومی، زبانی، اقوام ايرانی را در کليت خود تاييد می کنند.
اما نگاه محوری اين نوشتار، شکافتن رابطه بين شبکه يا نهادهای مدنی غيررسمی با نهادهای مدنی مرجع، احزاب و شخصيت های سياسی و فکری می باشد.
بی گمان نهادهای مدنی غيررسمی به مانند شاخ و برگ های تنومند يک درخت ريشه دار عمل می کنند و محيط خانه، کار و محافل دوستانه را شامل می شوند؛ جمع های دوستانه از هواداران يک تيم ورزشی تا مسافرت های فاميلی و يا يک تيم کوهنوردی را شامل می شوند، فضای ادارات، مدارس و دانشگاه ها، بازار و خيابان و کسبه را مملو از شور و شوق حق طلبی راه سبز اميد می کنند؛ به عبارت ساده تر شبکه های غيررسمی مدنی ميهمانی ها، دورها و جمع های مطالعاتی و يا قرآنی و جلسات دعا و يا هيئت های مذهبی و حتی صندوقهای قرض الحسنه را نيز شامل می شوند. در اين رابطه هر فرد به شور و شوق، باورها و يا برنامه هايی را توليد و يا همراهی می کند و مطمننا چنين طراوتی از سوی نهادهای مدنی غيررسمی بسيار در جوشش ساير پايه های جنبش سبز تاثيرگذار خواهد بود و اما به واقع اين نهادها ديالکتيک وار تاثيرگذار و تاثيرپذير هستند. ايده و خلاقيت ها در اين نهادها بهتر توليد می شود و امکان شيوع و گسترش عملی آن نيز بيشتر است.
اما مهم تر آن است که نهادهای مدنی غيررسمی می توانند محل آموزش اين اصول مهم باشند:۱- پيروزی زود هنگام می تواند در واقع پيروزی نباشد؛ و تغيير از حالتی به حالتی ديگر می تواند باشد تا رسيدن به وضعيت بهتر! «تجربه انقلاب اسلامی و مشروطيت در جلوی روی ماست»۲- هدف بايد مشخص، معين، دست يافتنی و قابل ارائه باشد؛ بايد در اوج رفتار اخلاقی و آرمانی تلاش کرد تا به اهداف مشخص و مرحله ای رسيد مانند چند هدف که راه سبز اميد آن ها را معرفی کرده است.۳- روحيه کار جمعی در اين نهادها می تواند ارتقا يابد.۴- رهبری مدنی در اين جامعه جا می افتد؛ رهبری مدنی که بر اساس قرار داد، محدوديت زمانی و رابطه حق و حقوق است.۵- سطح مبارزه به سطح زندگی نزديک می شود و عين زندگی می گردد و گسست معمول ميان مبارز، زندگی خانوادگی و دوستانه وغير از بين می رود.۶- نوعی اعتماد به نفس در اين جمع به وجود می آيد. ۷- کار جمعی اين نهادهای غيررسمی بر تقويت کار جمعی نهادهای مدنی و احزاب می افزايد.۸- اين نهادها وسيله و نيروی غيروابسته به نهادها و احزاب در جامعه می شوند که ايده می دهند و ايده می گيرند.۹- رشد تکامل شخصيت افراد در اين نهادها شايد بارزترين و مفيدترين آن باشد. از همين روی فعال مدنی و سياسی می تواند بانی چنين جمع های مدنی غيررسمی در محيط کار و محافل دوستانه باشند، بدون اين که بخواهند رابطه هژمونی طلبی در اين جمع ايجاد کند؛ اين نهادهای مدنی غيررسمی ضرورت دمکراسی خواهی است.
نهادهای مدنی مرجع
نهادهای مدنی مرجع پايه و اساس دمکراسی هستند که رودهای کوچک نهادهای غيررسمی را ياری می دهند و ياری هم می گيرند، آن ها در حقيقت رودخانه ای هستند که که نتيجه رشد و تکامل نهادهای مدنی غيررسمی هستند؛ رابطه حوزه علميه با هيئت مذهبی را همه می دانيم، وجود هيئت و حوزه علميه شهر به يکديگر پيوند خورده است.
نهادهای مدنی مرجع زمانی قدرتمند می شوند که بتوانند مخاطب گسترده مستقيم داشته باشند.
يک جمع معلمان در يک مدرسه در تعامل با انجمن صنفی معلمان شکوفاتر می شود و انجمن صنفی نيز در رابطه با جمع معلمان در يک محله يا دبيرستان، قدرتمندتر می گردد، اما بدون رابطه با نهادهای مدنی مرجع، نهادهای مدنی غيررسمی نمی توانند موثر واقع شوند؛ کارگران، معلمان، کارمندان، اقوام، اصناف و....در تجمع محلی يا صنفی، در پيوند با نهاد مرجع مدنی می توانند قدرتمند شوند وفراخوان يک نهاد مدنی مرجع درصورت ارتباط با نهادهای غيررسمی نشان از قدرت آن می دهد؛ بايد پذيرفت، جامعه مدنی ما بی اندام است، در نيجه حالت ژله ای دارد؛ بايد اين نهادها را اندام وار کرد. نهادهای مدنی مرجع شامل زنان، اقوام، اصناف و.... می باشند که بايد به رسميت شناخته شوند و مورد تعامل قرار گيرند و از سوی احزاب، شخصيت ها و رهبری جنبش سبز مورد اعتماد واقع شود.
به عبارتی فقط انجمن اسلامی معلمان وجود ندارد، بلکه چند نهاد مرجع معلمان، کارگران، کارمندان، پزشکان و مهندسان وجود دارد که در صورت توافق با نهاد مرجع بر سر معيارها و مصداق ها در جنبش سبز بايد مورد توجه قرار بگيرند تا جنبش سبز مدنی قدرتمندتر شوند؛ تا به اهداف حقوقی خود دست يابند.اين نهادها وجود دارند و در چهار سال گذشته بيشتر از احزاب سياسی مطالبات مدنی را مطرح کرده اند و در ازای آن بازداشت، زندان، محروميت و فشار را تحمل کرده و بر فضای مطالبه محوری انتخابات تاثير گذاشته اند.
می گويند مهندس موسوی در کوران فعاليت های انتخاباتی خود بر دو تجربه تاکيد کرده: بالارفتن نگاه ملی و ايران خواهی، خواسته ها و مطالبات اجتماعی.
اين دو ويژگی را بايد بيشتر مرهون فعالان ملی مذهبی و ملی در مورد ايران خواهی؛ ويزگی اجتماعی را بايد مرهون فعاليت اقوام و اصناف، زنان ايرانی بوده که سه عنصری را مطالبه می کند و ايران را فقط زبان فارسی و تهران و مردان قلمداد نمی کنند و تنها ايران انتزاعی که ريشه در تاريخ کهن دارد و منافع کلی را داراست که درنهايت در خدمت حاکمان قرار می گيرد وعاقبت نيز همين حاميان خود را که برای ايران جان و مال می دهند را سرکوب می کند. اين نگاه جديد به نام ايران به عبارتی نگاه مدنی يا اجتماعی از ايران مجموعه ای جان دار می سازد که قدرت فراگيری همه اقوام ايرانی را دارد.
نهادهای مدنی مرجع نياز به نهادهای مدنی غيررسمی دارند اما در عين حال بستر در برگيرنده را شامل می شوند. در نهايت اين نهادهای مدنی گوناگون هستند که شبکه های غيررسمی را از قاعده دولت گرايی و پوپوليسم نجات می دهند و در عين حال خود نيز از انزوا نجات می يابند؛ چراکه نهادهای مدنی مرجع در فقدان ارتباط با اجتماع منزوی يا فرقه ای می شود. درعمل کارکرد ارتباطی خود را به عنوان رابط جامعه واحزاب و حاکميت از دست می دهند. نهادهای مدنی پديدآورنده جنبش سبز هم مديون آن هستند؛ جايگاه نهادهای مدنی مرجع در جامعه در حال مطرح شدن هستند اما در زير فشار شديد قرار دارند (مانند انجمن صنفی روزنامه نگاران، کانون صنفی معلمان، کانون وکلا و اصناف بازار و مهندسان و پزشکان و تشکلات مربوط به اقوام ايرانی اعم از مذهبی، قومی، ملی و...)
نهادهای مدنی مرجع در ارتباط با نهادهای غير رسمی می بايد:۱- وجود آن ها را به رسميت بشناسد۲- رابطه تعاملی با آنان برقرار کنند۳- در شکوفايی آن ها بکوشند.۴- جنبش سبز بايد تنوع اين نهادها را به رسيميت بشناسد و با ديد اثباتی به آنان نگاه کند.۵- نظرات اين نهادها را مورد بررسی قرار دهد و طرف مشورت قرار بگيرد.۶- نهادهای مدنی مرجع در عين حفظ استقلال، ارتباط با جنبش سبز را در اولويت قرار دهند.۷- توافق حداقلی بر سر خواسته ها را باور کنند و بر سر تحقق آن بکوشند.۸- نهادهای مدنی مرجع ، رهبری مدنی که بر اساس توافقات مصداقی، رهبری مشروط است در عمل اثبات کنند و در تقويت اين ديدگاه بکوشند.۹- نهادهای مدنی مرجع بايد توجه کنند که در صورت سرکوب جنبش سبز امکان فعاليت مستقل آنان بسيار مشکل می شود.
احزاب سياسی
احزاب سياسی در عنوان محل تجمع و ممکن کننده چرخش قدرت سياسی بازيگر در پارلمان، انتخابات و سيکل های دولت مورد توجه هستند. اگر چه در ايران به دليل عدم قدرتمندی جامعه مدنی چنين کارکردی ندارند و شخصيت های سياسی، قدرتی برابر با احزاب سياسی و يا بيشتر دارند؛ با اين حال در اين سال های اخير چند حزب اصلاح طلب در درون حاکميت و بيرون از آن با طرح ديدگاه ها و اجرای رفتارهايی در فضای سياسی کشور تاثير گذار بوده اند؛ به خصوص اين احزاب کارکرد مطبوعاتی و انتخاباتی بيشتری دارند. احزاب مزبور به اعتقاد نگارنده بعد از مبارزات پارلمانی و بستن رسانه ها کارکرد عملی کمتری داشتند به خصوص از سال ۸۴ به بعد. با اين وصف اما نقش موثری در ايجاد جنبش سبز داشته اند و در انتخابات در قالب ائتلاف و تشکل فراگير قدرت تاثيرخود را نشان دادند، حال سخن اين است که رابطه اين احزاب با جنبش سبز بايد چگونه باشد:
۱- احزاب سياسی همانند تيم های تشکيل دهنده ليگ فوتبال که در صورت نشاط و قدرت، جنبش سبز را که همانند تيم ملی است ياری می رسانند. - پس وجود آن ضروريست-۲-احزاب سياسی نقش تحريک و فعال کردن بسياری از نيروهای حزبی وغيرحزبی را دارند. اين نيروها در انتخابات فعال شدند و بر جامعه تاثير گذاشتند، اين تاثير در شرايط فعلی به ارائه تحليل و.. چشم انداز و توضيح اما و اگرهای جامعه باشند.۳-احزاب سياسی در ارائه راهبردها وتاکتيک ها اهداف جنبش سبز را عملی کنند و پيش قدم شوند.۴- احزاب سياسی، می بايد استقلال نهادهای مدنی مرجع را به رسميت بشناسند و ايجاد نهادهای مدنی مرجع را تبليغ و ترويج و توصيه کنند و از اعضا و هواداران خود بخواهند اين نهادها را تشکيل و ياری دهند. -چنين اقدامی بسيار ارزنده است-۵- احزاب سياسی در جريان موج سبز بايد تقويت نهادهای مدنی غيررسمی و مرجع ، در حقيقت آينده خود و دمکراسی را تضمين کنند و در شرايط ايجاد شده امکان شکوفايی دمکراسی را مضاعف سازند.۶- احزاب سياسی بر اساس معيارهای اهداف معين مرحله ای با به رسميت شناختن رهبری جنبش در عين حفظ استقلال و تقويت خود نشان دهند که تنوع و تکثر را در جامعه به رسميت شناخته و به آن ياری می رسانند.۷- احزاب از هژمونی طلبی به جنبش به پرهيزند چرا که حتی احزاب واقعی در يک جامعه فراگير نيستند و دربرگيرنده طبقات معينی هستند.
شخصيت های سياسی، فرهنگی، هنری، ورزشی و چهره های معتبر
اين افراد که به عنوان چهره های معتبر در کنار نهادهای مدنی غيررسمی و رسمی و احزاب سياسی تاثيرگذار هستند؛ و به واقع مروج، تحليل گر و آسيب شناس خوبی هستند که خطاها را بهتر تشخيص می دهند.
اما توجه به دعوت مخاطبان خود در فعاليت جنبش سبز از وظايف اين چهره های تاثير گذاز است. در حوادث بعد از انتخابات موج برانگيختگی اين چهره ها قابل تحسين است منتها اين حمايت ها را بايد با توصيه های روشن و تحليل های مثبت و نقد همراه شود. در نزد ايشان تبيين و تحليل با دليری همراه شود و به مردم جامعه اميد و شجاعت و درايت نشان داده شود.
در خاتمه اين نکته را بايد گوشزد کرد که نهادهای مدنی، نهادهای غيررسمی و احزاب در کنار هم، دست در دست با يکديگر می توانند کارستان مسير سبز را هموار کنند و در اين ميانه رهبری مدنی سياسی جنبش سبز با توجه به معيارها و مصداق ها قابل حمايت است. چنين تجربه ای در جامعه ما جديد و بديع است؛ باشد که کامياب گردد.
با اين وصف بايد توجه داشت که مجموعه وظايفی برای رهبری غيرمتمرکز نهادهای مدنی مرجع و احزاب و شخصيت ها وجود می دارد که در صورت تحقق آن شبکه های اجتماعی قدرتمند می شود. مهندس موسوی در بيانيه شماره ۱۰ خود نگاه به ايران و ديد به ارزش های جمهوری اسلامی و اجرای ظرفيت های قانون اساسی دارد؛ ظرفيت هايی که همه مردم ايرانی می دانند و تنوع مذهبی، قومی، زبانی، اقوام ايرانی را در کليت خود تاييد می کنند.
اما نگاه محوری اين نوشتار، شکافتن رابطه بين شبکه يا نهادهای مدنی غيررسمی با نهادهای مدنی مرجع، احزاب و شخصيت های سياسی و فکری می باشد.
بی گمان نهادهای مدنی غيررسمی به مانند شاخ و برگ های تنومند يک درخت ريشه دار عمل می کنند و محيط خانه، کار و محافل دوستانه را شامل می شوند؛ جمع های دوستانه از هواداران يک تيم ورزشی تا مسافرت های فاميلی و يا يک تيم کوهنوردی را شامل می شوند، فضای ادارات، مدارس و دانشگاه ها، بازار و خيابان و کسبه را مملو از شور و شوق حق طلبی راه سبز اميد می کنند؛ به عبارت ساده تر شبکه های غيررسمی مدنی ميهمانی ها، دورها و جمع های مطالعاتی و يا قرآنی و جلسات دعا و يا هيئت های مذهبی و حتی صندوقهای قرض الحسنه را نيز شامل می شوند. در اين رابطه هر فرد به شور و شوق، باورها و يا برنامه هايی را توليد و يا همراهی می کند و مطمننا چنين طراوتی از سوی نهادهای مدنی غيررسمی بسيار در جوشش ساير پايه های جنبش سبز تاثيرگذار خواهد بود و اما به واقع اين نهادها ديالکتيک وار تاثيرگذار و تاثيرپذير هستند. ايده و خلاقيت ها در اين نهادها بهتر توليد می شود و امکان شيوع و گسترش عملی آن نيز بيشتر است.
اما مهم تر آن است که نهادهای مدنی غيررسمی می توانند محل آموزش اين اصول مهم باشند:۱- پيروزی زود هنگام می تواند در واقع پيروزی نباشد؛ و تغيير از حالتی به حالتی ديگر می تواند باشد تا رسيدن به وضعيت بهتر! «تجربه انقلاب اسلامی و مشروطيت در جلوی روی ماست»۲- هدف بايد مشخص، معين، دست يافتنی و قابل ارائه باشد؛ بايد در اوج رفتار اخلاقی و آرمانی تلاش کرد تا به اهداف مشخص و مرحله ای رسيد مانند چند هدف که راه سبز اميد آن ها را معرفی کرده است.۳- روحيه کار جمعی در اين نهادها می تواند ارتقا يابد.۴- رهبری مدنی در اين جامعه جا می افتد؛ رهبری مدنی که بر اساس قرار داد، محدوديت زمانی و رابطه حق و حقوق است.۵- سطح مبارزه به سطح زندگی نزديک می شود و عين زندگی می گردد و گسست معمول ميان مبارز، زندگی خانوادگی و دوستانه وغير از بين می رود.۶- نوعی اعتماد به نفس در اين جمع به وجود می آيد. ۷- کار جمعی اين نهادهای غيررسمی بر تقويت کار جمعی نهادهای مدنی و احزاب می افزايد.۸- اين نهادها وسيله و نيروی غيروابسته به نهادها و احزاب در جامعه می شوند که ايده می دهند و ايده می گيرند.۹- رشد تکامل شخصيت افراد در اين نهادها شايد بارزترين و مفيدترين آن باشد. از همين روی فعال مدنی و سياسی می تواند بانی چنين جمع های مدنی غيررسمی در محيط کار و محافل دوستانه باشند، بدون اين که بخواهند رابطه هژمونی طلبی در اين جمع ايجاد کند؛ اين نهادهای مدنی غيررسمی ضرورت دمکراسی خواهی است.
نهادهای مدنی مرجع
نهادهای مدنی مرجع پايه و اساس دمکراسی هستند که رودهای کوچک نهادهای غيررسمی را ياری می دهند و ياری هم می گيرند، آن ها در حقيقت رودخانه ای هستند که که نتيجه رشد و تکامل نهادهای مدنی غيررسمی هستند؛ رابطه حوزه علميه با هيئت مذهبی را همه می دانيم، وجود هيئت و حوزه علميه شهر به يکديگر پيوند خورده است.
نهادهای مدنی مرجع زمانی قدرتمند می شوند که بتوانند مخاطب گسترده مستقيم داشته باشند.
يک جمع معلمان در يک مدرسه در تعامل با انجمن صنفی معلمان شکوفاتر می شود و انجمن صنفی نيز در رابطه با جمع معلمان در يک محله يا دبيرستان، قدرتمندتر می گردد، اما بدون رابطه با نهادهای مدنی مرجع، نهادهای مدنی غيررسمی نمی توانند موثر واقع شوند؛ کارگران، معلمان، کارمندان، اقوام، اصناف و....در تجمع محلی يا صنفی، در پيوند با نهاد مرجع مدنی می توانند قدرتمند شوند وفراخوان يک نهاد مدنی مرجع درصورت ارتباط با نهادهای غيررسمی نشان از قدرت آن می دهد؛ بايد پذيرفت، جامعه مدنی ما بی اندام است، در نيجه حالت ژله ای دارد؛ بايد اين نهادها را اندام وار کرد. نهادهای مدنی مرجع شامل زنان، اقوام، اصناف و.... می باشند که بايد به رسميت شناخته شوند و مورد تعامل قرار گيرند و از سوی احزاب، شخصيت ها و رهبری جنبش سبز مورد اعتماد واقع شود.
به عبارتی فقط انجمن اسلامی معلمان وجود ندارد، بلکه چند نهاد مرجع معلمان، کارگران، کارمندان، پزشکان و مهندسان وجود دارد که در صورت توافق با نهاد مرجع بر سر معيارها و مصداق ها در جنبش سبز بايد مورد توجه قرار بگيرند تا جنبش سبز مدنی قدرتمندتر شوند؛ تا به اهداف حقوقی خود دست يابند.اين نهادها وجود دارند و در چهار سال گذشته بيشتر از احزاب سياسی مطالبات مدنی را مطرح کرده اند و در ازای آن بازداشت، زندان، محروميت و فشار را تحمل کرده و بر فضای مطالبه محوری انتخابات تاثير گذاشته اند.
می گويند مهندس موسوی در کوران فعاليت های انتخاباتی خود بر دو تجربه تاکيد کرده: بالارفتن نگاه ملی و ايران خواهی، خواسته ها و مطالبات اجتماعی.
اين دو ويژگی را بايد بيشتر مرهون فعالان ملی مذهبی و ملی در مورد ايران خواهی؛ ويزگی اجتماعی را بايد مرهون فعاليت اقوام و اصناف، زنان ايرانی بوده که سه عنصری را مطالبه می کند و ايران را فقط زبان فارسی و تهران و مردان قلمداد نمی کنند و تنها ايران انتزاعی که ريشه در تاريخ کهن دارد و منافع کلی را داراست که درنهايت در خدمت حاکمان قرار می گيرد وعاقبت نيز همين حاميان خود را که برای ايران جان و مال می دهند را سرکوب می کند. اين نگاه جديد به نام ايران به عبارتی نگاه مدنی يا اجتماعی از ايران مجموعه ای جان دار می سازد که قدرت فراگيری همه اقوام ايرانی را دارد.
نهادهای مدنی مرجع نياز به نهادهای مدنی غيررسمی دارند اما در عين حال بستر در برگيرنده را شامل می شوند. در نهايت اين نهادهای مدنی گوناگون هستند که شبکه های غيررسمی را از قاعده دولت گرايی و پوپوليسم نجات می دهند و در عين حال خود نيز از انزوا نجات می يابند؛ چراکه نهادهای مدنی مرجع در فقدان ارتباط با اجتماع منزوی يا فرقه ای می شود. درعمل کارکرد ارتباطی خود را به عنوان رابط جامعه واحزاب و حاکميت از دست می دهند. نهادهای مدنی پديدآورنده جنبش سبز هم مديون آن هستند؛ جايگاه نهادهای مدنی مرجع در جامعه در حال مطرح شدن هستند اما در زير فشار شديد قرار دارند (مانند انجمن صنفی روزنامه نگاران، کانون صنفی معلمان، کانون وکلا و اصناف بازار و مهندسان و پزشکان و تشکلات مربوط به اقوام ايرانی اعم از مذهبی، قومی، ملی و...)
نهادهای مدنی مرجع در ارتباط با نهادهای غير رسمی می بايد:۱- وجود آن ها را به رسميت بشناسد۲- رابطه تعاملی با آنان برقرار کنند۳- در شکوفايی آن ها بکوشند.۴- جنبش سبز بايد تنوع اين نهادها را به رسيميت بشناسد و با ديد اثباتی به آنان نگاه کند.۵- نظرات اين نهادها را مورد بررسی قرار دهد و طرف مشورت قرار بگيرد.۶- نهادهای مدنی مرجع در عين حفظ استقلال، ارتباط با جنبش سبز را در اولويت قرار دهند.۷- توافق حداقلی بر سر خواسته ها را باور کنند و بر سر تحقق آن بکوشند.۸- نهادهای مدنی مرجع ، رهبری مدنی که بر اساس توافقات مصداقی، رهبری مشروط است در عمل اثبات کنند و در تقويت اين ديدگاه بکوشند.۹- نهادهای مدنی مرجع بايد توجه کنند که در صورت سرکوب جنبش سبز امکان فعاليت مستقل آنان بسيار مشکل می شود.
احزاب سياسی
احزاب سياسی در عنوان محل تجمع و ممکن کننده چرخش قدرت سياسی بازيگر در پارلمان، انتخابات و سيکل های دولت مورد توجه هستند. اگر چه در ايران به دليل عدم قدرتمندی جامعه مدنی چنين کارکردی ندارند و شخصيت های سياسی، قدرتی برابر با احزاب سياسی و يا بيشتر دارند؛ با اين حال در اين سال های اخير چند حزب اصلاح طلب در درون حاکميت و بيرون از آن با طرح ديدگاه ها و اجرای رفتارهايی در فضای سياسی کشور تاثير گذار بوده اند؛ به خصوص اين احزاب کارکرد مطبوعاتی و انتخاباتی بيشتری دارند. احزاب مزبور به اعتقاد نگارنده بعد از مبارزات پارلمانی و بستن رسانه ها کارکرد عملی کمتری داشتند به خصوص از سال ۸۴ به بعد. با اين وصف اما نقش موثری در ايجاد جنبش سبز داشته اند و در انتخابات در قالب ائتلاف و تشکل فراگير قدرت تاثيرخود را نشان دادند، حال سخن اين است که رابطه اين احزاب با جنبش سبز بايد چگونه باشد:
۱- احزاب سياسی همانند تيم های تشکيل دهنده ليگ فوتبال که در صورت نشاط و قدرت، جنبش سبز را که همانند تيم ملی است ياری می رسانند. - پس وجود آن ضروريست-۲-احزاب سياسی نقش تحريک و فعال کردن بسياری از نيروهای حزبی وغيرحزبی را دارند. اين نيروها در انتخابات فعال شدند و بر جامعه تاثير گذاشتند، اين تاثير در شرايط فعلی به ارائه تحليل و.. چشم انداز و توضيح اما و اگرهای جامعه باشند.۳-احزاب سياسی در ارائه راهبردها وتاکتيک ها اهداف جنبش سبز را عملی کنند و پيش قدم شوند.۴- احزاب سياسی، می بايد استقلال نهادهای مدنی مرجع را به رسميت بشناسند و ايجاد نهادهای مدنی مرجع را تبليغ و ترويج و توصيه کنند و از اعضا و هواداران خود بخواهند اين نهادها را تشکيل و ياری دهند. -چنين اقدامی بسيار ارزنده است-۵- احزاب سياسی در جريان موج سبز بايد تقويت نهادهای مدنی غيررسمی و مرجع ، در حقيقت آينده خود و دمکراسی را تضمين کنند و در شرايط ايجاد شده امکان شکوفايی دمکراسی را مضاعف سازند.۶- احزاب سياسی بر اساس معيارهای اهداف معين مرحله ای با به رسميت شناختن رهبری جنبش در عين حفظ استقلال و تقويت خود نشان دهند که تنوع و تکثر را در جامعه به رسميت شناخته و به آن ياری می رسانند.۷- احزاب از هژمونی طلبی به جنبش به پرهيزند چرا که حتی احزاب واقعی در يک جامعه فراگير نيستند و دربرگيرنده طبقات معينی هستند.
شخصيت های سياسی، فرهنگی، هنری، ورزشی و چهره های معتبر
اين افراد که به عنوان چهره های معتبر در کنار نهادهای مدنی غيررسمی و رسمی و احزاب سياسی تاثيرگذار هستند؛ و به واقع مروج، تحليل گر و آسيب شناس خوبی هستند که خطاها را بهتر تشخيص می دهند.
اما توجه به دعوت مخاطبان خود در فعاليت جنبش سبز از وظايف اين چهره های تاثير گذاز است. در حوادث بعد از انتخابات موج برانگيختگی اين چهره ها قابل تحسين است منتها اين حمايت ها را بايد با توصيه های روشن و تحليل های مثبت و نقد همراه شود. در نزد ايشان تبيين و تحليل با دليری همراه شود و به مردم جامعه اميد و شجاعت و درايت نشان داده شود.
در خاتمه اين نکته را بايد گوشزد کرد که نهادهای مدنی، نهادهای غيررسمی و احزاب در کنار هم، دست در دست با يکديگر می توانند کارستان مسير سبز را هموار کنند و در اين ميانه رهبری مدنی سياسی جنبش سبز با توجه به معيارها و مصداق ها قابل حمايت است. چنين تجربه ای در جامعه ما جديد و بديع است؛ باشد که کامياب گردد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر