" کانون صنفی معلمان در بحران "
اخیرا آقای شیرزاد عبداللهی مطلبی را با عنوان " کانون صنفی معلمان در بحران "
در وبلاگ " گزارش اقلیت " به رشته تحریر درآورده است .
" سخن معلم " ذکر چند نکته را در این مورد ضروری می داند :
1-نظر آقای عبداللهی قابل تامل است .
به باور ما ، نظر همه افراد محترم است و باید در بوته نقد و ارزیابی قرار گیرد و نباید از مطرح شدن نظرات مخالف و یا منتقد واهمه داشت .
2-اعضای هیات مدیره کانون صنفی معلمان دوست و همکار ما هستند و هزینه های فراوانی در راه اهداف خود متقبل شده اند و این قابل تقدیر و تشکر است .
مبارزات صنفی در یک منحنی و نه یک بردار راست قابل ارزیابی و تحلیل است .
افرادی که از دور و ماورا جریانات را رصد می کنند نمی توانند نسخه ای برای الگوی مبارزات صنفی معلمان ایران ارائه دهند و انتظار اجرا داشته باشند !
به نظر می رسد نظرات آن ها در همان فرهنگی که با آن ها در تماس اند قابل پیاده شدن است و بس !
هرچند باید همه نظرات را شنید !
3- فعالان تشکل ها باید متناسب با شرایط و جریانات " نقشه راه " داشته باشند و البته " شفافیت " و " صداقت " مهم ترین رکن برای بقا در سپهر افکار عمومی است .
عملکردها و سخنان و تاثیرات آن ها مشمول مرور زمان نمی شوند .
" سخن معلم " با انتشار این یادداشت سعی دارد که فعالان تشکل ها و همکاران دلسوز و آگاه با ارائه نظرات راهگشا الگوی جامعی برای ادامه راه ارائه دهند .
در پایان " سخن معلم " ضمن تشکر از یادداشت آقای شیرزاد عبداللهی از ایشان دعوت می کند تا در صورت امکان و نیز صلاحدید دوباره به عرصه وبلاگی برگردند منتهی این بار نه در " بلاگفا " !
چه حوادث و وقایع اخیر نشان داده است که " بلاگفا " محیط قابل اعتمادی برای چرخش قلم و افکار نیست ...
کانون صنفی معلمان در بحران
شیرزاد عبداللهی
شیرزاد عبداللهی معلم٬ روزنامه نگار و کارشناس مسائل آموزش و پرورش یادداشت زیر را در واکنش به یادداشت اخیر من با عنوان "پرده دوم٬ کانون صنفی معلمان" نوشته است. با توجه به اینکه وبلاگ شخصی عبداللهی هک شده است٬ ایشان از من خواسته است یادداشتشان را اینجا منتشر کنم.
آقای شاهد علوی در این یادداشت زیبای خبری – تحلیلی این پست، تنها نیمه ای از واقعیت را بازتاب داده است و نیمه دیگری را پنهان کرده است. احتمالا به این دلیل که با تصورات و برداشت های ذهنی او تطابق ندارد. گور پدر واقعیت !
لابد با خواندن این کامنت و تحقیق پیرامون صحت و سقم آن آقای شاهد هم خبر رسانی می کند و هم تحلیل خودش را ارائه می دهد. اگر صلاح بداند نقش تهییجی و تحریکی خودش را هم در این ماجرا توضیح می دهد.
درست همان روزی که آقای علوی این یادداشت را نوشته است اعضای هیات مدیره کانون که روز قبل بازداشت شده بودند آزاد شده بودند! چند نفری بعد از دو سه ساعت و بقیه بعد از کمتر از 24 ساعت. بنده به سهم خود خبر دستگیری و بعدا آزادی این دوستان را به رسانه های بین المللی دادم و علاوه بر آن مخالفت خود را با بازداشت معلمان اعلام کردم.شاید آقای علوی برای گرم نگهداشتن تنور صلاح ندیده که همه واقعیت را بیان کند.
دوستان بازداشت شده، در اولین ساعات باز جویی متنی را امضا کردند خطاب به کمیسیون ماده ده احزاب و در آن هر یک جداگانه استعفای خود را از عضویت در هیات مدیره کانون اعلام کردند. اگر امضا نمی کردند آنها را به اوین منتقل می کردند. دوستان بین دو شق استعفا و یا اعزام به اوین بر اساس هزینه – فایده اولی را انتخاب کردند.
آقای بهشتی و باغانی و احتمالا بقیه متوجه شدند که برخی از اعضای هیات مدیره ارتباطاتی از نوع دیگر هم دارند !! ضمنا آقای بهشتی تعهد دادند که با رادیوهای بیگانه مصاحبه نکنند.
آنها خود را در بن بست قرار داده اند. اگر اعلام کنند که استعفای آنها زوری بوده و تعهدات آنها ارزش حقوقی ندارد باید پای کار بایستند و مثلا مانند اعضای هیات مدیره اتوبوسرانی هزینه فعالیت های خود را بپردازند.اگر هم سکوت کنند ودست از فعالیت بردارند عملا بر انحلال غیرقانونی کانون صحه گذاشته اند.
به گمان من آنها سکوت می کنند و دنبال فعالیت های پر فایده از نوع دیگری که از قبل شروع کرده اند می روند. دوستان خربزه شیرین سیاست را از سه سال پیش نوش جان کرده اند و از مزایای مادی و معنوی آن بهره مند شدند. حالا هم که دیدند باید پای لرزش بنشینندو فهمیدند که این تو بمیری از آن تو بمیری های سابق نیست، بر اساس قاعده منطقی فایده- هزینه شخصی، حاضر به پرداخت هزینه و سرپا نگهداشتن کانون نشدند و کانون را فدای خود می کنند.
این همان وضعیتی است که من به آن هشدار داده بودم. موضع من روشن است . من با سیاست های سرکوبگرانه دولت در قبال تشکل ها و مردم مخالفم و انتقاد اصلی من متوجه دولت است و بارها هم این را نوشته و گفته ام.
اما اگر کانون صنفی معلمان واقعا صنفی می ماند و تنها به وظایف خود در چارچوب اساسنامه عمل می کرد، امروز هزینه ایستادگی بر سر اصول صنفی بسیار سبکتر بود و هیات مدیره می توانست با گردن افراشته از مواضع خود دفاع کند و هزینه آن را هم بپردازد و معلمان هم از تشکل صنفی متعلق به خود و هیات مدیره آن دفاع می کردند.
بحث من این است که افراد باید به اندازه توان واقعی خود بار بردارند و مسئولیت قبول کنند. اینکه ما شعار بدهیم برای پرداخت هر گونه هزینه ای آماده هستیم اما پای عمل در مقابل تهدیدی از نوع اعزام به اوین ، موجودیت تشکلی که متعلق به همه معلمان است را بر باد دهیم حداقل با مسئولیت اخلاقی ناسازگار است.
مسئولیت بخشی از این اتفاقات هم متوجه کسانی است که از راه دور و در کمال امنیت و بی ترس از مجازات ، با تعریف های آنچنانی از معلم و وظایف کانون های صنفی و تزریق نظرات سیاسی و قومی خود و تحمیل بار اضافی بر دوش کانونی که برای دفاع از حقوق معلمان فارغ از سیاست تشکیل شده بود کانون را به راه سیاست و نهایتا انهدام کشاندند.
معلم واقعا موجود ایرانی از لحاظ ذهنی و عملی با آن معلم آرمانی آقای شاهد که بی امان در راه ایده های سیاسی رادیکال ضد حکومتی مبارزه می کند منطبق نیست. نتیجه عجله و تند روی و لاف و گزاف سیاسی همین است که دیدیم.
جناب شاهد علوی ! نتیجه اتخاذ روش های سیاسی رادیکال و آن تعریف موسعی که شما از معلم به عنوان یک مبارز سیاسی ارایه دادید، این شد که معلمان معمولی دور و بر کانون را خالی کردند. علاوه بر این، اعضای هیات مدیره هم جرات و شهامت خود را از دست دادند.
خبری از تشکل های شهرستانها هم بگیرید تا از دنیای خیالی خود خارج شوید.در سالهای قبل وقتی صحبت از بزرگداشت روز جهانی معلم و یا روز ایرانی معلم می شد، اعضای هیات مدیره کانون می گفتند : حتی اگر معلمان نیایند ما به هر قیمتی این مراسم را برگزار می کنیم . اما امسال هیات مدیره به اتفاق آرا رای دادند که روز جهانی معلم هیچ مراسمی نداریم.
معلم با دانشجو فرق دارد . معلم کارمند و حقوق بگیر دولت است و هزار جور مسئولیت دارد. فعالیت که پر هزینه شود یاد گرفتاری هایش می افتدو به بهانه ای کنار می کشد . تاکتیک مبارزه معلمان باید متناسب با معدل جرات معلمان تنظیم شود، نه بر اساس تصورات آرمانی من و شما.
شما سری به مدارس آمریکا بزنید . در کجای دنیا معلم فیزیک وشیمی و ریاضی بر اساس تعریف شما از وظایف معلم، عمل می کند؟ کجای دنیا معلم فیزیک به جای انجام وظیفه خود ، برای دانش آموزان بحث سیاسی می کند؟ چنین معلمی را در آمریکا به عنوان اهمال در کار خود اخراج می کنند.
جناب شاهد شما نفستان از جای گرمی در می آید. آدم خیال می کند که شما در حال پیشبرد یک پروژه سیاسی هستید و گمان می کنید به خاطر اینکه مدتی معلم بوده اید همکاران سابق ابزار خوبی برای پروژه شما هستند. با الهام های شبه ایدئولوژیک خود اذهان دوستان ایرانی خود را آشفته می کنید و سر آخر نتیجه اش همین می شود که دیدید.
در ایران و کشورهای در حال توسعه ویا عقب افتاده یا جهان سومی وهر اسم دیگری که رویشان بگذارید ، با نوعی اغتشاش در عرصه ایفای نقش های اجتماعی و سیاسی رو به رو هستیم. کچل می شود زلفعلی و کور نورعلی ... خیلی ها سر جای خودشان نیستند .
به عنوان مثال تعداد زیادی از معلمان بر حسب تصادف معلم شده اند و استعدادشان در جای دیگری است که موقعیت قرار گرفتن در آن جایگاه برای آنها فراهم نشده است. همین را هم در نهادهای صنفی و احزاب سیاسی می بینیم. وقتی حزب نیست نهادهای صنفی می شوند حزب و تعریف معلم هم دست کمی از تعریف مبارزان رادیکال راه آزادی و دمکراسی ندارد!
برای روشن شدن مثالی می زنم و برای اینکه جای ...عزیز امن است با اجازه از او نام می برم . ممکن است همه ویژگی های این شخص با ... منطبق نباشد. ذکر نام فقط برای عینی کردن مثال است.
توی شهر کوچکی مانند ... جوان با هوش ومستعد و تحصیلکرده ای از یک خانواده محترم، برحسب تصادف و صرفا برای رفع بیکاری معلم شده است.
... علاقه مند است که کار سیاسی بکند. او با این سواد و هوش و تحصیلات مرتبط ، باید مثلا معاون سیاسی استاندار بشود. چنین امکانی فراهم نیست. او دوست دارد در یک حزب سیاسی منتقد دولت فعالیت کند. به دلیل جو سیاسی منطقه فعالیت حزبی وجود ندارد و یا احزاب فعال موجود را نمی پسندد.
اجازه تاسیس حزب دیگری هم به او نمی دهند. مقامات از دستشان در رفته و اجازه تاسیس یک نهاد صنفی غیر سیاسی برای معلمان را صادر کرده اند. مغز ... جرقه می زند!
... هم مثل افراد دیگر با ایده های سیاسی و... وارد این تشکل می شود. طبق معمول همه چیز قاطی می شود مثل آش شله قلمکار ! ... و افرادی مثل او یک سر و گردن از معلمان معمولی بالاترند. خوب حرف می زنند. سواد اجتماعی دارند. دست به قلمند و علاوه بر این جرات و شهامت بیشتری نسبت به بقیه معلمان دارند. انگیزه کافی هم دارند . خیلی زود در راس تشکل قرار می گیرند. تا اینجای کار ایرادی ندارد. اشکال از وقتی شروع می شود که ایده : هدف وسیله را توجیه می کند در ذهن دوستان جرقه می زند.
هرمان فرضی ما و دوستانش به این نتیجه می رسند که از تشکل موجود برای رسیدن به اهداف سیاسی و...خود استفاده کنند. کار ارتقا و غنی سازی مطالبات آغاز می شود. تصور معلم معمولی این است که این کانون آمده است که 50 هزار تومان به حقوقش اضافه کند و یا وضع بیمه ودرمان را بهبود بخشد و... اما کم کم تحلیل ها شروع می شود که کار صنفی بدون سیاست نمی شود....
تشکل صنفی و معلمان می شوند ابزار کار سیاسی . تئوریش هم آماده است . وظیفه معلم واقعی پیکار در راه آزادی ، دمکراسی و حقوق بشرو عدالت و برابری و... است و هرکس خلاف این را بگوید روزی خور تدریس و اطلاعاتی و جاش است. یک کلام ختم کلام!
معلم های معمولی که بر حسب غریزه از سیاست می ترسند کم کم از کانون فاصله می گیرند . هیئت مدیره می ماند و حوضش ! کلنجار رفتن با دولت به نام معلم آغاز می شود و از قبل آن هرکس به نوایی می رسد .
یکی مهاجرت می کند به ینگه دنیا . یکی چند روز یا چند ماهی زندان می رود و می شود قهرمان آزادی، یکی کار نقل و انتقالش به تهران درست می شود. یکی شرکت مضاربه ای می زند و...
تعریف معلم هم آنقدر مضیق می شود که آخر سر فقط قهرمان داستان و چند تا از دوستانش درون دایره می مانند و مدال معلم واقعی را بر سینه می زنند و بقیه معلمان می شوند روزی خور تدریس! مهم نیست که با این تعریف های من در آوردی 99 درصد معلمان کشور از دایره معلمی خارج می شوند.
قهرمان داستان ما حتی .... اموراتش بی سیاست نمی گذرد ، حوزه های دیگر همه قبل از او پر شده است . فقط غرفه معلمان خالی است. می شود نظریه پرداز امور صنفی معلمان از راه دور . تند و تند نظریه صادر می کند . آدم وقتی جایش گرم ونرم است روز به روز رادیکال تر می شود. اصلا یادش رفته که این حرفها را برای معلمای ایرانی می زند. مبارزه کنید ! نترسید ! من اینجام . اعتصاب ، تحصن کمترین خواسته اوست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر