۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

اتاق دبیران و جنبش سبز !












دیروز وقتی وارد اتاق دبیران شدم روی میز روزنامه کیهان را مشاهده کردم !


تیتر این روزنامه این بود :


ملت :  صبرمان تمام شده است !


وقتی من این تیتر را به عنوان بحث - که این روزنامه سخنگوی ملت نمی تواند باشد - در میان دیگر دبیران مطرح کردم یکی از دبیران که غالبا با دیگران نمی جوشد و ارتباطی با همکاران ندارد برآشفته شده و با صدای خیلی بلند شروع به صحبت کرد ...


مقدسات پایمال شده است و...


مسائلی که او بیان می کرد اکثرا هیچ ارتباطی با موضوع مورد بحث نداشت !


یکی از همکاران که دبیر ورزش بود خطاب به این دبیر که معلم درس مطالعات اجتماعی بود ! گفت که حداقل هنگام صحبت و به احترام سایر همکاران آدامسش را از دهان خارج کند !


یکی دیگر از دبیران گفت که نیازی به داد و فریاد نیست و خیلی خونسرد، آرام و منطقی می تواند نقطه نظرات خود را به گوش همه برساند !


جالب این جا بود که این همکار بدون توجه به دیگران به فریاد خود ادامه می داد در حالی که آثاری از خشم و یا چهره ای جدی که سخنانش را تایید کند در وی مشاهده نمی شد !


نکته جالب این جاست که مدیر مدرسه عنوان می کرد که مدرسه جای این گونه بحث ها نیست !


اگر در مدرسه نتوان تمرین " مدارا " کرد پس کجا می توان به آن پرداخت ؟


واقعیت این است که فضای خشونت جامعه را در برگرفته است و فرهنگ ایرانی مدت هاست که از " گفت و گو " فاصله گرفته است !


متاسفانه ما ایرانی ها عموما وقتی عمل خلاف و یا ناصوابی را مشاهده می کنیم معمولا در مقابل آن سکوت می کنیم و وقتی کارد به استخوان رسید در جهت اصلاح آن به یک باره سر به شورش و عصیان بر می داریم !


وقتی در صف نانوایی فردی را دیده ایم که پارتی بازی کرده و بدون رعایت حقوق دیگران به واسطه دوستی و یا همسایگی و... به هدف خود رسیده است تنها و به عبارتی محتمل ترین عکس العمل ما " سکوت " بوده است ، شاید به این خاطر که محیط پیرامون ما مملو از این گونه صحنه هاست و سیستم اعصاب ما نمی تواند پاسخگوی این محرک ها باشد !


چرا " امر به معروف و نهی از منکر " در تعالیم دینی ما و در فرهنگ " دنیای امروز " فرهنگ نقادی عمومی "  هنوز در جامعه ما نهادینه نشده است ؟


چرا وقتی که در زندگی روزمره و عادی اجحاف و یا ظلمی را در برابر هم نوع خود می بینیم از کنار آن به راحتی رد می شویم ؟


مگر ما همه ساکنان و اهل یک کشتی نیستیم ؟


چرا این دبیر محترم به جای گفت و گو بدون توجه به محتوای سخن به داد زدن روی آورده بود !


معلمی که نسبت به معلم و همکار خود در برابر یک ایده مخالف و یا موازی چنین عکس العملی نشان می دهد در برابر دانش آموزان چه خواهد کرد ...


چرا قول و عمل ما یکی نیست ؟


چرا عنصر " صداقت " در روابط میان فردی و ارتباطات انسانی فرهنگ ایرانی نهادینه نمی شود ؟


چرا به جای انتقاد صریح و شفاف به حرف زدن پشت سر یکدیگر عادت کرده ایم ؟


چرا وقتی که یک انتقاد از دیگران می شنویم او را دشمن تصور کرده و به چیزی کم تر از حذف طرف مقابل راضی نمی شویم ؟


چرا در برابر سخنان مخالف و یا غیر هم سو به مکانیسم های جابه جایی ، فرافکنی و یا " قهر " روی می آوریم ؟
چرا به جای خرج کردن از " خود " به کیسه های دیگر چشم دوخته ایم ؟


شاید اولین دشمن " خود " انسان باشد که حجابی بین او و دیگران برای فهم " واقعیت " سایه انداخته است !


به نظر من مهم ترین پیام " جنبش سبز " اصلاح گری فردی و اجتماعی از طریق گفت و گو ست .


خشونت را نباید با خشونت پاسخ گفت ...


جامعه در حضور نهادهای مدنی هیچ گاه به دیکتاتوری ختم نخواهد شد، باید به جای هیجان به دنبال نهادسازی باشیم .


این پتانسیل در این جنبش وجود دارد و علی رغم همه موانع و سنگلاخ ها به آرزوی دیرینه ملت ایران که بیش از 100 سال در پی آن است خواهد رسید ....


به امید آن روز ...

۱ نظر:

فرشاد نوروزپور گفت...

پاسخ اين چرا ها را بايد در خيابان ها و در بين عموم جست و جو كرد ..
شايد يك تحول فرهنگي دراز مدت نياز داريم تا فضايي از بحث عثلاني در جامعه جريان يابد