۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

جنبش سبز و پرهیز از نفرت





مرتضی کاظمیان
جنبش سبز و پرهیز از نفرت

به نظر می رسد که با کمال تاسف، «نفرت» از «غیرخودی» در میان ایرانیان، در ماه های اخیر، از رواج محسوسی برخوردار شده است. این ادعا، البته متکی بر پژوهشی علمی و تحقیقی میدانی نیست؛ اما گمان می رود که مفروضی بیراه نیست. متاسفانه، رخدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، به ویژه چگونگی مواجه ی حکومت با مطالبات معترضان به نتایج انتخابات و سرکوب خشن و گسترده، چنین مفهومی را در کنش و ضمیر شهروندان پرشماری، بیش از قبل، مستولی ساخته است. وضع ناگوار و قابل تاملی که «سبزها» و کنشگران مدنی جنبش سبز ایران، باید بیش از دیگران نسبت به آن هوشیار و حساس باشند.«نفرت» چنان که پژوهشگران و صاحبنظران روانشناسی معتقدند، یکی از 6 نوع پریشانی عمده ی روانی محسوب می شود که مهمترین و دردناک ترین آسیب ها را به ساختار زندگی انسان وارد می کند. «خشم» و «خشونت ورزی» از سر «نفرت» با آنچه که «خشم از روی مهربانی» توصیف می شود، متفاوت است. چنانکه خشم بر فرزند خردسال خویش که رعایت وضع خطرخیز خیابان را نکرده و ناگهان به سوی خیابان دویده است، از جنسی کاملا" متفاوت با خشم ناشی از نفرت برخوردار است.صاحب نظران روانشناسی، پنج عامل اصلی را در به وجود آمدن خشم برمی شمارند؛ روانشناسان معتقدند در هنگام خشمگین شدن اغلب یکی از این موارد به خطر می افتد و شخص برای حفظ تعادل خود خشمگین می شود: قدرت(زمانی که فرد در اثر رفتار یا گفتار دیگران، احساس آسیب پذیری و ناتوانی میکند)؛ امنیت و سلامت؛ خودکفائی؛ اعتماد به نفس؛ و سرانجام، حریم مقدسات و باورهای فرد. به نظر می رسد مقوله های پیش گفته، به نسبت های مختلف در روند رویدادهای اخیر، مورد تجاوز و خدشه قرار گرفته است.برای تامل و نقد این وضع، می توان سخن را از نقطه عزیمت های گوناگونی شروع کرد؛ اما در مجال باقیمانده، از منظری عینی و کاربردی، با تمسک بر کنش و رفتار انسانهای والا و خودساخته و سالمی چون گاندی و ماندلا، بحث پی گرفته می شود. نلسون ماندلا، رهبر برجسته ی آفریقا که در دوران آپارتاید، 27 سال از عمر خود را در زندان و تبعید به سر برده، ویژگی های غریب و ستایش برانگیزی از فائق شدن بر نفرت را از خود بروز داده است.به عنوان نمونه ای از مصائبی که وی تحمل کرده، این مورد قابل اشاره است: در دوران حبس در جزیره روبن، وى و دیگر زندانیان مجبور به كار طاقت فرسا در یك معدن سنگ آهك بودند. زندانیان براساس نژادشان از هم جدا مى شدند و در این بین سیاهان پست ترین شرایط را داشتند. ماندلا در زندگی نامه ی خود توضیح می دهد كه چطور به عنوان پایین ترین طبقه ی زندان، هر شش ماه مجاز به داشتن تنها یك ملاقات و یك نامه بوده است. ماندلا در طول دوران حبس ۲۷ ساله خود، تنها سه بار همسرش را ملاقات كرد.ازجمله دیگر سختی هایی که او تحمل کرد، زندگی در سلول هایی بود كه همیشه مرطوب بود؛ «وقتی این موضوع را با افسر فرمانده در میان گذاشتم، او به من گفت كه بدن ما آن رطوبت را جذب خواهد كرد. به هر نفر، سه پتو داده شد و چنان نخ نما و پوسیده بودند كه واقعا آن سوی آن ها نیز قابل رویت بود... سلول ها چنان سرد و پتوها چنان نازك بودند كه ما همیشه با لباس می خوابیدیم...»اما نکته ی مهم، آنکه پس از انتخاب آزاد، سالم و دموکراتیک ماندلا به عنوان رییس جمهور آفریقاى جنوبى در سال 1994 میلادی، او نه تنها به کینه جویی و بسط نفرت در جامعه، رو نیاورد، بلکه جلوه هایی ستایش برانگیز و استثنایی از تساهل و مدارا و دوستی با دشمنان دیروز را متبلور ساخت؛ ماندلا با بزرگ منشی و آزادگی، رییس جمهوری پیشین رژیم نژادپرست را به عنوان معاون خود برگزید، و دادستان سابق (که ماندلا را محکوم ساخته بود) بركنار نكرد و... و این گونه، كوشید تا با فراهم آوردن حداكثر همدلی و مشاركت، «راه دشوار آزادی» را - آن چنان كه خود توصیف می كند- همچنان طی، و در ابعاد جدیدتری تعریف كند. کنش و رفتار و روح بزرگ ماندلا، یادآور باورها و منش انسان والایی دیگر است: گاندی. ماهاتما گاندی، پیشوای خشونت گریز و حقیقت جو و انسان دوست هند، همیشه تاکید می کرد که اصول او ساده هستند و از باورهای سنتی هندو به نامهای ساتیا (حقیقت) و آهیمسا (ضدخشونت) گرفته شده اند. او تصریح می نمود: «من چیز جدیدی ندارم که به دنیا یاد بدهم؛ حقیقت و ضدخشونت بودن هم سن کوه ها هستند».وی بر این باور بود که «خود را قربانی کنیم بهتر است تا دیگران را»، و نیز اینکه «مرزها را هرگزخداوند به وجود نیاورده است.» راهبر پرآوازه ی نهضت آزادی هند، معتقد بود: «تنها از طریق عشق است که می توان به حقیقت رسید، زیرا خداوند، نه تنها حقیقت است بلکه عشق نیز هست. در نتیجه، بدون عشق به حقیقت، هیچ تجربه ای از حقیقت وجود نخواهد داشت، به بیانی دیگر، اگر می خواهیم روزی شاهد نفوذ حقیقت در تمامی جهان باشیم، باید به جایی برسیم که کم اهمیت ترین موجود جهان خلقت را به اندازه ی خود دوست بداریم.»گاندی همچنین در فضای آکنده از نفرت هندوستان زمان خود، تاکید می کند:«عدم خشونت فقط وقتی خواهد بود که ما کسانی را دوست بداریم که از ما نفرت دارند. می دانیم که عمل کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. اما آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟» این سخن گاندی، ترجمان سخن مشهور عیسی مسیح است: «هنر آن نیست که کسی را که تو را دوست می دارد، دوست داشته باشی؛ هنر آن است که دشمنان خود را نیز دوست بداری». و گاندی چون عیسی مسیح بر این باور بود که «محبت نیرومندترین قدرتی است که جهان را در اختیار خود دارد و در عین حال ساده ترین نیرویی است که بتوان تصور کرد.»عمل به توصیه ها و محقق ساختن دیدگاه های گران سنگی از جنس آنچه گاندی می گفت و متبلور می نمود، یا آنچه ماندلا در عمل نشان داد، بی شک کار آسانی نیست؛ یک راه عملی، آن است که فرد باور کند، خود تبلور و نمایندهای از اعتقادات خویش است و باید بخشی از جذابیت باورهای خویش باشد. از این زاویه، فرد باید ثابت کند که ارزش باورهای او با بدگویی و تهمت و خشونت ورزی و کینه و نفرت دیگران، کاسته نمی شود. پرهیز از نفرت و عشق ورزیدن به دیگر انسانها کاری بس دشوار است؛ ولی چنان که گاندی گفته است: « آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟»جنبش سبز و تمامی «سبزها» باید نشان دهند که از عهده ی «کارهای بزرگ» برمی آیند. انسان دوستی، پرهیز از نفرت و خشونت ورزی به همنوع، اجتناب از کینه توزی، عشق ورزیدن به «انسان»، حتی دشمن، و بسط بزرگ منشی و مدارا و عقلانیت در کنش سیاسی و تعاملات اجتماعی، بخشی از این «کارهای بزرگ» در ایران امروزند؛ کارهای بزرگی که به نظر می رسد تبلور روزافزون و محقق ساختن بیش از پیش آنها برای «سبزها»، چندان دشوار نیست.





















هیچ نظری موجود نیست: