۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

جلسه دیدار کانون صنفی معلمان و سازمان معلمان با خانواده شهید " محمد کامرانی " و آقای دکتر شیرکوند


جلسه دیدار کانون صنفی معلمان ایران و سازمان معلمان ایران با
خانواده شهید " محمد کامرانی " و آقای دکتر شیرکوند

در این جلسه آقای بهلولی از کانون صنفی معلمان آغازگر جلسه بود .
محمد را به کهریزک بردند . دوستان تا حدود زیادی در جریان وضعیت این بازداشتگاه بوده و هستند .
دوستان ما خوشحال می شوند ماجرا را از زبان خانواده بشنوند .
مادر محمد این چنین آغاز کرد :
دایی اش در خیابان جمالزاده بود . جواب MRI خواهرش را از بیمارستان میلاد می گیرد ... می روند پاساژ ایرانیان تا وسیله و یا قطعه ای برای موبایلش بگیرند ... سر خیابان دمشق بودیم که یک دفعه از پشت سر ما را زدند و یک چیزی پشت سر ما کشیدند و به ما دست بند زدند ... وقتی اعتراض کردیم گفتند : " خفه شوید ... و تعدادی فحش های ... به ما دادند .
ما را با ماشین در پلیس پیشگیری نگه داشتند .
در حالی که گریه و ناله سراسر وجود مادر را فراگرفته این گونه ادامه می دهد :
" به این وضع و نظام خوشبین بودیم . جوان بی گناهی بود که حق رای دادن هم نداشت ..."
به همه بیمارستان ها و اورژانس ها سر زدیم .
گفتند به کهریزک منتقل شده است .
از اصفهان پدرش می آید و به سرکار می رود . بچه ها به محل کار ایشان مراجعه و به او می گویند که برای محمد مشکلی پیش آمده است . از آن موقع پیگیر کار بودیم .
پدرش به دادگاه انقلاب می رود و نامه می نویسد که چون محمد امتحان دارد یا مرا نگه دارید و یا وثیقه قبول کنید تا 24 تیرماه . حکم آزادی اش را گرفتیم و تا بعد از ظهر در دادگاه انقلاب بودیم .
تا حدود ساعت 30/9 شب جلوی اوین بودیم . به ما گفتند که در اوین نیست !
گفتند که در کهریزک است و به ما گفتند که با شما یک مامور می فرستیم تا بیمارستان لقمان بیایید .
پدرش عازم کهریزک شد .
به او گفتند بیا میدان قزوین ! آن جا به شما می گوییم ...
از آن جا به بیمارستان لقمان رفتند .
محمد در بیمارستان در حالت کما بود در حالی که او را با غل و زنجیر بسته بودند !
او را در یک اتاق با دمای 40 درجه بستری کرده بودند در حالی که سرم هم نداشت !
خودمان از بیرون آمبولانس تهیه کردیم و او را به بیمارستان مهر منتقل کردیم . من خودم محمد را ندیدم ولی او به بخش ICUبردند .
گفتند اگر تا صبح زنده بماند می توان روی او مداوا کرد .
حدود ساعت 5/3 صبح تماس گرفتند و گفتند که محمد تمام کرده است ...
مادر شهید که در این لحظه بغض به شدت گلویش را گرفته بود گفت : " چه کسی باید جای خالی محمد را برای من پر کند ؟ محمد مهندسی شیمی قبول شده بود اما به داروسازی علاقه داشت ...
محمد من چه جفایی کرده بود ؟ به چه دلیلی او را کشتند ؟ بالاخره روز قیامتی هست ...
30 ساعت بچه من را در بیمارستان بدون هرگونه امکانات پزشکی نگه داشته بودند !
خدایا به حق این ماه مبارک داد ما را از ظالمان بگیر !
ظلم بزرگی به من و خانواده من شده است ...
خدا این مسایل را برای جوانان خودشان پیش بیاورد ...
در این لحظه آقای هاشمی از سازمان معلمان ایران این چنین گفت :
"ایشان از نظر اخلاقی و درسی در مدرسه شهید مطهری الگو بود . آقای حمیدی ، مدیریت قبلی این دبیرستان ، با خوبی از محمد یاد می کرد در حالی که اشک به آقای حمیدی مجال نمی داد تا به سخن ادامه بدهد. هیچ کس انتظار این ظلم را نداشت . کسانی که ادعاهای خیلی بزرگ دارند اما در کردار آنها را رعایت نمی کنند...
روح محمد شاد . ان شاءالله با اولیاء الله محشور گردد.
امشب شب قدر است و ضربت خوردن امیرالمومنین .جامعه ما به امیرالمومنین اقتدا کرده است . ما در زندگی امیرالمومنین این چیزها را نمی بینیم ! موقعی که حضرت رسول فوت کردند با این که دیگران به او پیشنهاد دادند که ما به شما اسلحه وامکانات می دهیم برای گرفتن حکومت اما ایشان قبول نکرد ِ وقتی قدرت هم نداشت برای حفظ قدرت به هر وسیله ای متوسل نمی شد.
خوارج موقعی که حضرت علی در حال نماز بود می آمدند و می گفتند که پشت سر این کافر نماز نخوانید!
نمی دانیم قدرت چیست که مسئولان برای حفظ آن به هر وسیله ای متوسل می شوند!
وقتی که من در زندان بودم حداقل نیمی از افراد آن جا این وضعیت را داشتند و از این قضایا آگاهی نداشتند! ما به عنوان معلم باید این را بگوییم که اسلام این گونه نیست، هر کسی که به ذهنمان رسید که مخالف است او را بگیریم و این گونه برخورد کنیم !
آقای احمدی نژاد در مصاحبه خود می گوید که باید با سران برخورد کنید اما وقتی از او سوال می کنند که تکلیف مجازات کسانی که این فجایع را مرتکب شدند چه می شود می گوید که با ماموران برخورد کنید و از حد مامور بالاتر نمی روند !
ملاک همه چیز قدرت شده است.
تاریخ پر از این قضایاست امید دارم مسئولان این قضایا را اصلاح کنند ؛ اگر اصلاح نکنند سنت های خداوند برقرار است...
به عنوان معلم می خواهم دادگاه های علنی تشکیل شوند و بر کار آن هات نظارت شوند . وزارت اطلاعاتی که علی ( ع ) داشت بر مسئولان نظارت داشت و نه بر مردم !
واقعا کسی این ظلم ها را انتظار نداشت.امیدوارم که این خون باعث اصلاح ما شود و ما یک گام به سوی حکومت علوی پیش برویم.
پدر شهید کامرانی نیز چنین گفت :
من در زمان جنگ کامیون هایی به جبهه فرستادم و مالا حمایت کردم آیا این سزاوار من این بوده است ؟
در زمان شاه می گفتند امروز حکومت نظامی است . هر کسی بیرون بیاید مسئولیت آن بر عهده خودش است . آن موقع من بیست ساله بودم .
چرا حداقل این جا اعلام نشد ؟!
جوان من بیست روز از 18 سالگی اش گذشته بود.
در پلیس امنیت به ما لیست نشان دادند اما به ما می گفتند که نمی دانیم کجاست؟!
متاسفانه قانونی حکم فرما نیست !
الآن هم قربانی شدیم . جبران حقوق بچه من فقط قصاص است ..
خانواده محمد ساکت نخواهند نشست...
بترسید از روزی که این مردم خشم آنها شعله ور شود. جرم ما چه بوده است؟ گناه بچه من که برای کار روزمره اش از خانه خارج شده بود چیست؟
متاسفانه مسئولان اظهارنظرهای غیرمسئولانه ای می کنند ... لااقل مثل کشورهای دیگر استعفا دهید این قدرباید قدرت داشته باشید که زیر مجموعه شما خلاف نکنند!
این نظام باید بگوید که جرم بچه من چه بوده است؟ اگر خلاف کردیم عذرخواهی هم می کنیم.
خواهر محمد در پایان چنین گفت :
محمد بذر شهامت را در مدارس پاشید که شما پرورش دهید. با ما مصاحبه کردند تلوزیون ایران هر چه را که به نفعشان بود نشان دادند و هر چه که نبود نشان ندادند !
نشست بعد با آقای دکتر شیرکوند از آزاد شدگان قضایای اخیر بود .
خانم نقی ئی از سازمان معلمان در ابتدای جلسه چنین گفت :
نگاه ما یک نگاه تدریجی و درازمدت است . انقلاب در حال پوست اندازی است.برخی از بخش ها و کارها هنوز هم باورمان نمی شود!
این حزب با شرایط خاصی که داشت درگیر انتخابات شد.از شما تشکر می کنیم. دوست داریم تحلیل شما را در مورد مسائل کشور بدانیم و آنچه که در زندان به شما گذشت.
آقای شیرکوند نیز خطاب به حاضران چنین گفت :
دوستان با حضور شما قوت بیشتری می گیرند و بحث مزاحمت نیست. به خانواده ها روحیه و قدرت صبر و تحمل می دهد خصوصا دوستانی که به این دلجویی ها بیشتر احتیاج دارند.
سعید شیرکوند هستم . استاد دانشگاه تهران و عضو هیات علمی به مدت 17 سال.
عضو تحکیم بودم. از زمان تاسیس جبهه مشارکت 3 دوره عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت هستم و در زمان آقای خاتمی معاون وزیر اقتصاد بودم. در این انتخابات با تحلیل وارد شدیم.
تکیه به دانش و فهم خودمان هم نکردیم ، با خیلی از صاحب نظران به یک جمع بندی رسیده بودیم برای کسانی که دغدغه این مملکت را دارند و نگران آینده کشور هستند .
در مقابل دیدگان ملت ایران 4 استراتژی بیشتر وجود نداشت :
1- براندازی که مربوط به خارج از کشور و برخی از عوامل داخل که می گویند این نظام ظرفیت اصلاح ندارد و به دنبال ایجاد نظام دیگری هستند.
نه امکان پذیر است و نه اگر هم دنبال کنیم منفعتی در این استراتژی دیده نمی شود چرا که تجربه آن را داشته ایم .
استراتژی دوم : نگاه به بیرون است . تجربه کشورهای دیگر نشان می دهد که باید دست آخر یک سناریوی قانون مداری را دنبال کنند و در ایران به علت وجود تنوع مذهبی و نژادی این مساله امکان پذیر نیست .
استراتژی سوم : دراز کشیدن به سمت قبله و دعا کردن است. این هم مال آدم های عافیت طلب است همه چیز را می دانند ولی محافظه کارند ، ولی راهکار مشخصی ندارند!
افراد مذهبی این طیف می گویند که ان شاء الله امام زمان ( عج ) خودش درست می کند ...
استراتژی چهارم : سیاست ورزی اصلاح طلبانه است . جمهوری اسلامی هنوز ظرفیت هایی دارد و هنوز هم گریز گاه هایی دارد که مهمترین آنها انتخابات است و میدان برای تلاش پیش می آید.
تحلیل ما این بود که راهی جز این نداریم.
به دنبال کاندیدایی بودیم که از فیلتر شورای نگهبان بگذرد و شوری در مردم ایجاد کند . رسیدیم به آقای خاتمی. خود آقای خاتمی می گفت یا من یا موسوی . آقای موسوی اوایل اکراه داشت ؛ بعد از این که آقای خاتمی وارد شد آقای موسوی هم وارد شد البته در این جا بحث های های فراوانی است .. آقای موسوی باورشان این بود که می تواند با این جریان روبرو شود . آقای خاتمی را آزموده بودند آن ویژگی خاص در آقای موسوی وجود داشت و این خوش سابقگی باعث شد که با تحلیل از ایشان حمایت کنیم.
جبهه مشارکت با آقای موسوی حتی ملاقات عرفی هم نداشت . نگاه ما به آقای موسوی از نوع انجام رسالت بود . این موج سبزی که ایجاد شد آقای خاتمی زحمت کشید . آقای موسوی بیش از انتظار ما ظاهر شد و فکر نمی کردیم که ایشان در این حد ظاهر شوند این نشاط خیلی امید می داد. ایشان دفاع از نظام جمهوریت را زنده کرد .
دوستان انتظار داشتند که سراغشان بیایند . چون تحلیل آنها را می دانستیم ؛چون آنها نوک پیکان را مشارکت می دانستند . نیمی از سپاه ، نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات درگیر شدند و آنها این مساله را در انقلاب مخملی دیدند . وزارت اطلاعات به دو شاخه تقسیم شده بود : یکی آن را پروژه انقلاب مخملی می دید و دیگری آن را یک پروسه اجتماعی می دانست .
3 روز اول در بند انفرادی 209 بودم . خیلی عصبانی بودند . به تدریج آرام شدند . قرار شد یک مصاحبه تلویریونی انجام بدهم . از من خواستند که بگویم این ها را ما سازمان دهی کردیم . آقای موسوی و جبهه مشارکت این ها را سازماندهی کردند و ما از ملت عذرخواهی می کنیم .
خوشبختانه شب سوم یک نفر به بند ما اضافه شد . چون اطلاعی از بیرون نداشتم خیلی سعی داشتند که شاکله تحلیلی من به هم بریزد . تیمی که مرا بازجویی می کرد همان پروسه حرکت اجتماعی را قبول داشت . دیگر من انتظار آزاد شدن را داشتم . بعدها فهمیدم که داخل خود اطلاعات دعوا بالا گرفته بود .
سرانجام اطلاعات هم افتاد دست مخملی ها !
بعد از آن ما را به انفردای 240 بردند . 21 روز در انفردای بودم . حتی به من قرآن هم ندادند !
تنها چیزی که به من امید می داد این بود که من را می خواهند تا خاتمی را بشکنند ...
فکر می کنم چون نزدیک امتحانات شهریور دانشگاه بود از طریق دکتر رهبر و دیگران خواسته بودند تا ما آزاد شویم .
هنوز تحلیلی در مورد آینده نداریم البته هنوز هم فکر می کنم همان سیاست ورزی اصلاح طلبانه کارساز باشد و باید که روی مطالبات پافشاری کنیم اگرچه با دوستان نشستی نداشته ام تا به جمع بندی برسیم .
چون جمهوری اسلامی این امکان را می دهد تا نو به نو شویم .
بحث روز قدس ، 22 بهمن ، عید فطر و سایر مناسبت ها ...
الان وظیفه اصلی بر عهده کسانی است که درد اسلام دارند .
در پایان آقای دکتر شیرکوند به تعدادی از سوالات حاضران پاسخ گفت .

هیچ نظری موجود نیست: