۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه

معلمانی که آرزویشان سرایدار شدن است !


قبض آب ندارند
پول برق نمی دهند
تلفن هم مجانی است
پس از تعطیلی مدرسه و نیز روزهای تابستان ، محوطه مطمئن و بزرگی در اختیار خانواده آن ها می باشد .
هزینه ایاب و ذهاب برای انتقال از منزل به محل کار و بالعکس هم ندارند .
حق لباس می گیرند .
پس از اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری ، حقوق یک سرایدار و یا خدمتگزار تقریبا و با اندکی تفاوت مثل دبیران و آموزگاران و سایر سمت هایی شده است که قابل مقایسه با مدرک تحصیلی و یا سابقه نیست .
به جز چند مورد کوتاه مسئولیت چندانی ندارند ، برخی از آن ها حتی سالی یک بار هم شیشه های کلاس ها را تمیز نمی کنند ، در برخی مدارس و در راستای خودگردانی امور ، برخی از معلمان خود اقدام به سرو چای می کنند ، چون اعتقاد دارند که خدمتگزاران اهتمام چندانی در تهیه " چای تازه دم  و یا قابل خوردن ندارند "
دوستی می گفت : " بسیاری از سرایداران خود منزل شخصی دارند و آن ها را اجاره داده اند "  !
این ها بعضا سخن معلمانی است که اکثرا و دائما در زنگ چای و یا تفریح به مقایسه داشته های خود و انتظارات بر آورده نشده می پردازند !
اگرچه طبقه خدمتگزاران و سرایداران در آموزش و پرورش ، قشر شریف و زحمت کشی هستند ، اما متاسفانه مسائلی که در بالا به آن ها اشاره شد واقعیاتی هستند که کم و بیش وجود دارند ...
هدف از نگارش این یادداشت این نیست که آن امکانات  و یا مزایا حذف شود  چراکه باور داریم این قشر زحمت کش هم مورد بی مهری واقع شده اند و لایق توجه بیشتر هم هستند  ...
 اما چرا به عنوان مثال ، به معلمان هزینه ایاب و ذهاب داده نمی شود ؟
چرا در فیش های حقوقی معلمان ، حق مسکن حداقل به آن هایی که مستاجر هستند پرداخت نمی شود ؟
چرا متناسب با درآمد معلمان و ئیز تورم واقعی موجود ، درآمد و هزینه " همسان سازی " نمی شود ؟
چرا به " انتظارات شغلی " معلمان با مدارک بالا توجه نمی شود ؟
آیا یکسان کردن همه بدون توجه به شرایط و مقتضیات شغلی و محیطی نامش " عدالت " است ؟
این در حالی است که به عنوان نمونه ،  در کشوری مانند " چین " حقوق معلمان حتی با توجه به این که در شهرهای بزرگ زندگی کنند و یا این که در شهرهای کوچک باشند تفاوت قابل ملاحظه و یا معناداری دارد !
آیا هدف از اجرای قانون مدیریت خدمات کشوری واقعا تحقق وضعیت موجود بود ؟
شاید بتوان گفت که در حال حاضر تفاوت میان سریداران و نیز معلمان همان " پرستیژ شغلی " باشد که به نظر می رسد با توجه به وضعیت اقتصادی و قرار گرفتن اکثریت معلمان در زیر خط فقر و روی آوردن بسیاری از معلمان به شغل های دوم و سوم که ممکن است واقعا کاذب و دون شان معلمی باشند ، همان آیتم نیز رنگ باخته است ...
کاش معلمان آرزوی " معلم بودن " داشتند ...

هیچ نظری موجود نیست: