۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

انسانم آرزوست





یادداشت زیر توسط آقای سید محمود جوادی ، کاریکاتوریست ، نگارش شده است ...



دوستان علت به روز نکردن این وبلاگ را از من جویا می شوند و من جواب قانع کننده ای ندارم به آنها بدهم ، حقیقت اش این است که قبل از دوستان ، این من بودم که از خودم پرسیدم چه به سرت آمده ، قلمت را غلاف کردی و به راحتی از کنار این روزهای پر از حادثه عبور می کنی ؟

حدود یک ماه است که بدون هیچ توجیهی از جواب دادن به این پرسش منطقی طفره رفته ام . همه حق دارند نمره صفر به من بدهند و هر طور که دوست دارند درباره من قضاوت کنند .
این چند سطری هم که الآن دارم تایپ می کنم به پیشنهاد یکی از بازدیدکنندگان همیشگی وبلاگ است برای جبران روزهای غیبتم و برقراری ارتباط مجدد با دوستانم در این دنیای مجازی .
... این روزها خوابم نمی برد ، اگر بخوابم کابوس بن علی ، مبارک و قذافی را می بینم و مرا سراسیمه از خواب بیدار می کند . برای اینکه خواب این سفاکان را نبینم شبها مثل یک جغد تا صبح بیدار می مانم ، وقتی هم راهی محل کار می شوم جنازه متحرکی هستم که با یک درصد انرژی به پشت میزم می رسم و تنها هنری که از من بر می آید باز کردن لپ تاپی است که بخاطر درد کمرم همیشه روی میز قرار دارد و تنها هفته ای یک بار آن را با خود به خانه می برم .
اقتضای کارم این است که در جریان خبرهای خارجی باشم ، لپ تاپ را روشن می کنم و در اینترنت خبرها را جست و جو می کنم . این روزها هرکجا که نگاه می کنی ظلم و بیداد است که همه دنیا را فراگرفته است . دیدن جسد سوخته کارگر دستفروش روی تخت بیمارستانی در تونس ، زیر گرفتن جوانان معترض مصری با خودروی امنیتی در کوچه و خیابانی در قاهره ، اجساد کباب شده مردم و یک کودک دونیم شده روی سنگ غسالخانه ای در طرابلس لیبی و دهها صحنه تکاندهنده دیگر روانم را به جایی می برد که جای همیشگی اش نیست .
من تهمت سنگدلی به کسانی که این صحنه های وحشتناک را می بینند و شب به راحتی سر بر بالین می گذارند نمی زنم اما باید اعتراف کنم آنقدر قوی نیستم که دیدن این همه صحنه دردناک در من اثر نکند و خواب را از چشمانم نگیرد.
در عجبم از این دیکتاتورهای خون آشام که چگونه شبشان را صبح می کنند و برای حفظ تخت و تاج خود گلوله ها را در سر و سینه ملت خود خالی می کنند . آنها چرا از رفتن خفت بار دیکتاتورهای پیشین عبرت نمی گیرند و دست از سر ملت هایشان برنمی دارند؟!!
در این روزگاری که ماهیت حاکمان خودکامه جهان رو شده است خالی از لطف نیست به کارنامه بزرگمردی نگاه بیندازیم که متعلق به تاریخ معاصر ماست ، مردی به نام نلسون ماندلا که اورا باید از نو شناخت .
نلسون ماندلا از مبارزان و فعالان برجسته مخالف آپارتاید بود که به خاطر دخالت در فعالیت‌های مقاومت مسلحانه مخفی توسط رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی محاکمه و زندانی شد . او ۲۷ سال زندانی شد که بیشتر آن را در یک سلول در جزیره روین سپری کرد، ماندلا یکی از مشهورترین چهره های مبارزه علیه آپارتاید در آفریقای جنوبی شد . او پس از آزادی و با شرکت در انتخابات به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد . ماندلا یک دوره رئیس جمهور بود و بعد از آن به بهانه سالخورده شدن عطای قدرت را به لقایش بخشید و هرگز خود را بر ملتش تحمیل نکرد . او منت سالهای مبارزه و زندان رفتن اش را بر سر ملت خود نگذاشت و مزد آن را نیز از مردم مطالبه نکرد .
ماندلا اکنون سالخورده ، بیمار و ناتوان شده است که بسیاری از کودکان آفریقای جنوبی برای سلامتی و بهبودی او دعا می کنند اما دیکتاتورهای شمال آفریقا که دهها سال خودرا بر ملت شان تحمیل کرده اند ، دست همه مردم برای مرگ آنها به طرف آسمان بلند شده است .
همان قدر که دوست ندارم تصویر جسد غرق به خون هیچ شهیدی را توی خیابان ویا روی سنگ غسالخانه ببینم ، دوست ندارم جسد هیچ دیکتاتوری را نیز به این شکل ببینم ... همه ما انسانیم ، انسانیت ما چه شده ؟ انسانم آرزوست .


هیچ نظری موجود نیست: