۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

مسافرت های نوروزی یا فراموشی سنت ها !












یکی از نکات مهم در نوروز که جزیی از سنت های باستانی محسوب می شود و متاسفانه سال به سال کم رنگ تر و بی فروغ تر می شود همانا " دید و بازدید " است .


همان گونه که گفته شد به نظر می رسد این سنت سال به سال در حال فراموشی است و مردم به تدریج از یکدیگر فاصله می گیرند .


شاید در چرایی این مساله بتوان چند عامل و یا آیتم را ذکر کرد .


احتمالا اولین گزینه به مخارج شب عید بر می گردد .


پدر خانواده متاثر از هزینه های سنگین و مختلف ایام عید بهترین راه حل و یا به عبارتی بهانه را در خروج از خانه و ترک شهر خود می بیند .


دومین و شاید مهم ترین عامل به این برمی گردد که با گسترش تعداد اعضای فامیل و بستگان ، فرصتی برای دید و بازدید نمی ماند !


با توجه به  " افسردگی مزمن جامعه " که سخن معلم قبلا به آن پرداخته است مردم شهرهای بزرگ حوصله کنار هم نشستن و گفت و گو با یکدیگر را ندارند . آن ها به دنبال مامنی هستند که بتوانند اعصاب فرسوده و خسته خود را در آن التیام بخشند و این را می توان حداقل در شیوه و نوع رانندگی آن ها در خیابان ها به وضوح مشاهده کرد !


و از آن جا که بسیاری از مردم با این تفکر ترک خانه و دیار می کنند آسایشی نیز بر این طریق نصیب آن ها نمی شود چراکه همین مسائل یک جا به محیط دیگر منتقل می شوند !


و مردم غالبا در پایان نوروز با روانی شاید خسته تر به منزل و محل کار خود بازمی گردند !


و این چرخه برای هر تعطیلی باز تکرار می شود ...


این صورت مساله ای است که واقعا نیاز به واکاوی دارد و باید توسط کارشناسان و اهل فن مورد مطالعه قرار گیرد و چیزی نیست که بتوان در یک یاداشت به آن پرداخت .


شاید این مساله یکی از عوارض مهم گذار از مرحله " سنت " به " مدرنیته " باشد .


اما نکته مهم آن است که مردم هیچ گاه نباید خود را فراموش کنند و از خود بیگانه شوند .


رقابت های کودکانه و بی نتیجه در عرصه روابط مختلف جایی را برای احیای سنت ها و ارزش های باستانی و حتی مذهبی نخواهد گذاشت ...


باید که تفکر کرد ...


مطلب مرتبط  در آدرس قبلی که فیلتر شده است :
حس هاي كم فروغ محرم
نوشته : سيد محمد مرد – عضو شوراي مركزي سازمان معلمان ايران
خيابان ها شلوغ اما سوت و كور است . گاهي در طول يك خيابان تكيه اي مي بيني ؛ حسينه ها بلندگو هايشان خاموش است . به ندرت دسته سينه زني و زنجير زني مي بيني . حتي ضبط ماشين هاي جوانان كه اين فصل نوحه پخش مي كنند خفه شده اند.
محرم امسال كم فروغ ترين محرم اين چند سال در تهران است . تصورم اين بود كه شايد اين طرف ها اين طوري است (غرب تهران) رفتم سمت پايين... نواب ، خوش ، نازي آباد هم خبري نبود . ناسلامتي امشب شب تاسو عاست!


به طور محسوسي تكيه ها و خيمه كم شده است و از شور محرم خبري نيست .


از جواناني كه چاي و شير تقسيم مي كردند خبري نيست . اشكي در چشم راننده هايي كه به نوحه هاي تركي گوش مي كنند نمي بيني.
دوستي مي گفت علتش فشاري است كه مردم اين روزها متحمل مي شوند . ركود بازار و ركود اقتصادي هم مزيد علت است . ديگري مي گفت امسال دولت اجازه نداده كه هيئت ها شلوغ كاري كنند.


ديگري مي گفت تعطيلات بوده همه رفتن شمال .
چيزي كه به ذهن من مي رسد ذكر اين نكته است كه متاسفانه اين ها علائم " افسردگي اجتماعي " است .


وقتي جامعه اي افسرده مي شود ديگر حتي براي گريستن و عزا داري نيز رمقي ندارد . ذكر علل افسردگي سياهه بلند بالايي مي شود كه حريم خط قرمزي است كه پرداختن به آن در توان من نيست .


مردمي كه لبخند را فراموش كرده اند نمي توانند گريه كنند . اين روزها حتي براي كودكان غزه نيز بسياري نمي گريند . درد هاي خودشان را نشان مي دهند . با بي رحمي نيمه انساني شان را مي پوشانند.
محرم امسال را مي تواند يك مورد منحصر به فرد روانشناسي اجتماعي باشد براي محققان اين حوزه .


مردم را چه شده است ؟


ما را چه شده است كه اين گونه ايم ؟
اين فاجعه است براي جامعه و مسئولين كه گمان مي كنند اگر مردم گرفتاري هاي بيشتر و احساس نشاط كمتري كنند علي القاعده به سمت سوگواري مي روند .


انسان هاي افسرده شده كمتر سراغ مذهب مي روند . اين يك اصل ثابت شده روانشناسي است .


مقايسه عزاداري هاي مردم در دوره هاي نشاط اجتماعي و دوره هاي ركود و انقباض رواني را خود دليل


محكمي بر اين مدعاست .
سخن معلم :
اين كه در اوج آلودگي هوا و شرايط بحران و اضطرار هوا و از سوي ديگر علي رغم اظهار نظر صريح وزير آموزش و پرورش كه در هيچ شرايطي مدارس تعطيل نمي شوند به يك باره اعلام مي شود كه دوشنبه و پنچ شنبه مدارس تعطيل هستند ! جاي تعجب و البته تامل دارد ...
شايد دولت مردان احتمالا كم فروغ بودن محرم امسال را ناشي از امتحانات بدانند !
اما به نظر مي رسد واقعيت چيز ديگري است !
اين كه به محض يك يا چند روز تعطيلي اكثرا عزم سفر مي كنند به قول " احمدي نژاد " نمي تواند ناشي از خوب شدن و يا بهتر شدن وضعيت اقتصادي جامعه باشد !
اگر اين گزينه درست باشد پس آمارهاي رسمي و غيررسمي مبني بر زير خط فقر بودن اكثريت جامعه و يا در مرز فقر بودن حتي طبقه متوسط جامعه نشان از چيست ؟!
به عنوان مثال در آموزش و پرورش بيش از 70 درصد معلمان " حداقل بگير " و يا به عبارتي زير خط فقر هستند !
واقعيت اين است كه جامعه در اثر فشارها و نوسانات مختلف و غير قابل تحمل اقتصادي و نيز روحي و رواني دچار "افسردگي مزمن اجتماعي " گرديده است !
مشاهده علائمي چون " بي حوصلگي مردم ، بي تفاوتي مردم نسبت به حوادث و وقايع مهم داخلي و يا خارجي ، افزايش پرخاشگري ها و خشونت هاي اجتماعي ، انزوا طلب شدن كه يكي از نشانه هاي آن مي تواند افزايش سفرهاي برون شهري باشد ، بي اعتمادي مردم نسبت به يك ديگر و ده ها معضل و مساله اجتماعي مي تواند مويد اين نظريه باشد .
اين مشكل بايد مورد توجه كارشناسان و به خصوص برنامه ريزان و تصميم گيرندگان قرار گيرد .
البته "علت درماني " و نه " معلول نگري " كه متاسفانه شيوه و تفكر بسياري از مسئولان است بايد جاي خود را به " واقع نگري " و " مديريت علمي " دهد .
تارسيدن به نقطه مطلوب چه بايد كرد ....
http://smiedu.blogfa.com/post-1756.aspx

هیچ نظری موجود نیست: