۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

مصاحبه اختصاصی سخن معلم با مادر آقای " محمد داوری " – معلم دربند ( 2 )




دوست دارم که همه زندانی ها آزاد شوند و محمد هم آزاد شود . حداقل خواسته من این است که می خواهم برای یک بار هم که شده محمد را ببینم ... ببینم محمد سالم است یا نه ، این زنده است و یا مرده...
این هست این نیست ... فقط می خواهم حتی شده از دور فقط او را یک نگاه کنم ...
دو ماه است دنبالش می گردم ؛خدایا نمی دانم چه کار کنم ...
شکایتم را پیش چه کسی ببرم ...

خدایا کمکم کن ...


محمد داوری عضو شورای مرکزی و مسئول آموزش و اطلاع رسانی سازمان معلمان ایران و نیز سردبیر سایت " سحام نیوز " بیش از 60 روز است که در زندان به سر می برد .
یک مکالمه 2 دقیقه ای تنها مساعدتی است که مسئولان برای محمد انجام داده اند .
 "سخن معلم " قبلا مصاحبه ای را با مادر ایشان انجام داد و البته با محبت و استقبال دوستان روبه رو شد .
این دومین مصاحبه ای است که " سخن معلم " با مادر " معلم دربند "  انجام داده است .
از خدا می خواهیم که سریع تر" محمد " را به آغوش خانواده اش برگرداند .
یا حق ...

مصاحبه اختصاصی سخن معلم با مادر آقای " محمد داوری " – معلم دربند

سخن معلم :
خانم داوری کی به تهران آمدید ؟
مادر :
با امروز 3 روز است که به تهران آمده ام.
سخن معلم :
کجا رفتید ؟
دادگاه انقلاب رفتم .
سخن معلم :
به شما چه گفتند ؟
مادر :
گفتم آمده ام پسرم را ببینم .دنبال پسرم می گردم اما جوابی نمی شنوم .آمده ام پیش شما ... به خاطر خدا یک جوابی به من بدهید .گفتند برو صبح ساعت 9 یا 5/9 این جا باش.آن جا دادگاه دارند .همان جا او راببین .امروز رفتم و تا ساعت 2 ایستادم . پس از مدتی رفتم و به مسئول آن جا گفتم دست و پایم می لرزد . حالم بد شده است ...نمی توانم سرپا بایستم . چه کار کنم ؟گفتند برو بنشین و الان او را می آورند .اما هر چه ایستادم خبری نشد !
گفتند هفته بعد بیا !
سخن معلم :
برخوردشان چگونه بود ؟
مادر :
برخوردشان بد نبود .
سخن معلم:
هفته بعد کی می خواهید به دادگاه انقلاب بروید ؟
مادر :
اول آذر – شعبه 26 دادگاه انقلاب .
سخن معلم :
ایشان وکیل گرفته اند ؟
بله.
سخن معلم :
آیا شما با وکیل ایشان صحبت کرده اید ؟
مادر :
من با وکیل صحبت نکرده ام .اما در دادگاه انقلاب به من گفتند که این وکیل را چه کسی گرفته است!
چرا وکیل گرفته اید !
سخن معلم :
به شما گفتند چرا وکیل گرفته اید ؟
مادر :
آره ! چند بار هم گفتند ...
سخن معلم :
آیا شما نپرسیدید که پس از 60 روز باید چه کار می کردیم اگر وکیل هم نمی گرفتند !
مادر :
این قدر ذهنم مشغول و ناراحت بودم که فکرم کار نمی کرد !
سخن معلم :
چرا نمی گذارند شما محمد را ببینید ؟ چه مشکلی وجود دارد ؟
مادر :
به خدا نمی دانم چرا نمی گذارند محمد را ببینم !
سخن معلم :
الان تقاضای شما چیست ؟
دوست دارم که همه زندانی ها آزاد شوند و محمد هم آزاد شود . حداقل خواسته من این است که می خواهم برای یک بار هم که شده محمد را ببینم ... ببینم محمد سالم است یا نه ، این زنده است و یا مرده...
این هست این نیست ... فقط می خواهم حتی شده از دور فقط او را یک نگاه کنم ...
دو ماه است دنبالش می گردم ؛خدایا نمی دانم چه کار کنم ...
شکایتم را پیش چه کسی ببرم ...
خدایا کمکم کن ...
سخن معلم :
روز یکشنبه گفتید می خواهید به اوین بروید ؟
مادر :
می خواهم بروم و این قدر بنشینم که به من یک جوابی بدهند .قبلا هم گفتم که اگر محمد را آزاد نمی کنید من را هم پیش او ببرید ...
بالاخره یک نفر باید به من جواب بدهد .
سخن معلم :
با آقای کروبی هم دو روز قبل دیدار داشتید ؟
مادر:
بله .با آقای کروبی هم صحبت کرده ام . آقای کروبی هم گفت که ما پیگیرش هستیم . شما هم باید کار او را پیگیری کنید .
سخن معلم :
بچه های کانون صنفی معلمان هم پیش شما آمده اند ؟
مادر :
بله . آن ها همین جمعه قبل در بجنورد به خانه من آمدند . آقای باغانی بود با چند نفر دیگر .
سخن معلم :
این جا چه کسی به شما کمک می کند ؟
مادر :
هیچ کس !
یک آدم بی سواد مثل یک آدم کور است ! تهران را بلد نیستم .یک نفر به خاطر ثواب خدا بیاید من را همراهی کند و من را پیش محمد ببرد .نه خواهری دارم ؛ نه برادری دارم ، نه پدری و نه مادری و نه همسری ...
به خدا پناه برده ام ...
سخن معلم :
چرا با شما این گونه رفتار می کنند ؟ چرا شما را اذیت می کنند ؟ آیا می خواهند شما را دلسرد کنند ؟
مادر :
نمی دانم برای چه این کارها را می کنند !
آن ها را به خدا واگذار کرده ام ...
سخن معلم :
وقتی شما از مسئولان در خواست می کنید ؛ وقتی گریه می کنید عکس العمل آن ها چیست ؟
مادر :
فقط من را نگاه می کنند ! می گویند برو بنشین ببینیم چه می شود !
سخن معلم:
اگر محمد را ببینید به او چه می گویید ؟
مادر :
محمد برای من یک افتخار است .
افتخار می کنم که پسر شجاعی تربیت کرده ام .افتخار می کنم که محمد معلم خوبی بوده است .معلم با نظم ، با صداقت ،مهربان ... هر چه بگویم کم گفته ام .
من به معلم بودن ، خبرنگار بودن و جانباز بودن محمد افتخار می کنم .
سخن معلم:
خانم داوری اگر صحبت دیگری برای مردم دارید بگویید ؟
مادر :
چه بگویم...
فقط می ترسم محمد را از آموزش و پرورش اخراج کنند . خرج من را محمد می داد . فقط از خدا کمک می خواهم ...













تاریخ تهیه گزارش :
                  سه شنبه – نوزدهم آبان ماه 1388




۶ نظر:

شفيعي مطهر گفت...

با سلام و سپاس
1 - از مصاحبه آگاهي بخش ما با مادر آقاي داوري استفاده كردم و متاثر شدم كه كار انقلاب ما به كجا رسيده؟!!
2 -كسب مقام برتر را در بين وبسايت ها به شما تبريك مي گويم .

ناشناس گفت...

آقای پورسلیمان
سلام
مصاحبه خوب و اما متاثرکننده ای بود .
امیدوارم ایشان هر چه زودتر آزاد شود.
موفق باشید.
نقی پور

ناشناس گفت...

مصاحبه ناراحت کننده ای بود .
امیدوارم مسئولان این مصاحبه را بخوانند .
پیروز باشید.

ناشناس گفت...

با سلام
در لینک باکس معلمان کشور قرار گرفتید.
به امید روزی که هیچ معلمی بدلیل اندیشه گویای خود در بند نباشد.
موفق باشید

سخن معلم گفت...

جناب آقای شفیعی مطهر
و دوستان
سلام
از لطف شما سپاسگزاریم.
به امید داوری همه انسان های به ناحق دربند ...
سبز و پیروز و پایدار باشید.

ناشناس گفت...

امیدوارم آقای داوری هر چه زودتر به آغوش خانواده اش برگردد و مسوببان این اعمال ضد انسانی به سزای اعمالشان برسند ... اما آنچه بیشتر از این مصاحبه من را متثر می کند این است که شما سبز نگرها در تلاشید که گروهی از عوامل جمهوری اسلامی را یکبار دیگر به قدرت برسانید تا اینگونه اعمال ناجوانمردانه همچنان ادامه یابد و مردم ایران همچنان به دلیل آزاد اندیشی در زندانها و در زیر یوق این اراذل ستمدیده تر شوند و افسوس که وبلاگ نویسانی همچون شما به جوایزی که برای تشویق شما در ارتباط با به قدرت رساندن جمهوری اسلامی شماره دو دلخوش میکنید