۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

آن که می ترسد می ترساند








ایستاده در باد



شاخه نازک بیدی کوتاه


بر تنش جامه ای انباشته از پنبه و کاه


بر سر مرزعه افتاده بلند


سایه اش


سرد و سیاه


نه نگاهش را چشم


نه کلاهش را پشم


سایه امن کلاهش اما


لانه پیر کلاغی است که با قال و مقال


قارقار از ته دل می خواند


آنکه می ترسد ... می ترساند

هیچ نظری موجود نیست: